دوشنبه 03 دی 1403  | English
یه شعر به نفر بالاییت هدیه بده
آخرین پست 19 فروردین 1393 11:13 ب.ظ بوسیله fatemeh*. 30 پاسخ ها.
مناسب چاپ
مرتب سازی:
قبلیقبلی بعدیبعدی
شما مجاز به پاسخ به پست نمی باشید.
صفحه 1 از 212 > >>
مولف پیام ها
ehsan1996کاربر آفلاین می باشد

رتبه: تازه وارد تازه وارد
تعداد پست‌ها:44
--
07 شهریور 1390 10:38 ب.ظ  
به نفر بالاییت یه شعر عاشقانه یا عارفانه یا هرچیز دیگه ای هدیه بده , اگه یه بیتم باشه اشکال نداره .
اينگونه زندگي کنيم :
ساده اما زيبا،
مصمم اما بي خيال،
متواضع اما سربلند،
مهربان اما جدي،
سبز اما بي ريا،
عاشق اما عاقل
saba1996کاربر آفلاین می باشد

رتبه: کاربر ویژه کاربر ویژه
تعداد پست‌ها:405
--
08 شهریور 1390 01:09 ب.ظ  
الا یا ایها الساقی ادرکاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
niloofarکاربر آفلاین می باشد

رتبه: تازه وارد تازه وارد
تعداد پست‌ها:62
--
08 شهریور 1390 05:33 ب.ظ  
بهترین چیز رسیدن به نگاهیست که از حادثه ی عشق تر است..
اقا احسان چقدر خوشحال شدم که این قسمتو راه انداختی من دیوونه ی شعرم.خیییلی زیاد تا حالا شعر خوندم.حالا میخوام یه اجازه ای ازت بگیرم:اجازه هست شعراییو که خیلی دوس دارم اینجا بذارم؟عموما شعر نو هستن و تقریبا طولانی
lotus.1371@yahoo.com
ehsan1996کاربر آفلاین می باشد

رتبه: تازه وارد تازه وارد
تعداد پست‌ها:44
--
08 شهریور 1390 08:11 ب.ظ  
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است
اکسیر من نه اینکه مرا شعر تازه نیست
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است
اينگونه زندگي کنيم :
ساده اما زيبا،
مصمم اما بي خيال،
متواضع اما سربلند،
مهربان اما جدي،
سبز اما بي ريا،
عاشق اما عاقل
ehsan1996کاربر آفلاین می باشد

رتبه: تازه وارد تازه وارد
تعداد پست‌ها:44
--
09 شهریور 1390 01:07 ق.ظ  

ارسال شده بوسیله niloofar در 08 شهريور 1390 05:33 ب.ظ
بهترین چیز رسیدن به نگاهیست که از حادثه ی عشق تر است..
اقا احسان چقدر خوشحال شدم که این قسمتو راه انداختی من دیوونه ی شعرم.خیییلی زیاد تا حالا شعر خوندم.حالا میخوام یه اجازه ای ازت بگیرم:اجازه هست شعراییو که خیلی دوس دارم اینجا بذارم؟عموما شعر نو هستن و تقریبا طولانی


بله نیلوفر خانم این تاپیک واسه هیمن باز شده
اينگونه زندگي کنيم :
ساده اما زيبا،
مصمم اما بي خيال،
متواضع اما سربلند،
مهربان اما جدي،
سبز اما بي ريا،
عاشق اما عاقل
Faezehکاربر آفلاین می باشد

رتبه: تازه وارد تازه وارد
تعداد پست‌ها:35
--
10 شهریور 1390 03:25 ب.ظ  
دلم گرفته است...
دلم گرفته است...
به ایوان می روم و انگشتانم را
بر پوست کشیده شب میکشم...
چراغ های رابطه تاریکند...
چراغ های رابطه تاریکند...
کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد...
کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد...
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنیست...
The greatest prayer is patience. ~ Buddha
setayeshکاربر آفلاین می باشد

رتبه: تازه وارد تازه وارد
تعداد پست‌ها:7
--
12 شهریور 1390 06:39 ب.ظ  
sohbat ba nikan bas azim ast;
,mes dar sohbate kimia oftad , zar gasht
hasteye khorma dar daste dehghan oftad , derakhte por bar gasht
va anak be daste haizomkesh oftad , khakestar gasht!
saba1996کاربر آفلاین می باشد

رتبه: کاربر ویژه کاربر ویژه
تعداد پست‌ها:405
--
13 شهریور 1390 01:42 ب.ظ  
سلام بچه ها نظرتون چیه که مسابقه ی شعر باشه که با حرف آخر شعر نفر قبلی بنویسیم؟
madaکاربر آفلاین می باشد

رتبه: تازه وارد تازه وارد
تعداد پست‌ها:14
--
19 شهریور 1390 01:56 ب.ظ  
Leaders,
show us how to love each other
It could help us to recover
Love is on it's way
Lonely,
I believe if you find me
Then together we will truly see
Love is on it's way
You can take everything I have
You can break everything I am
Like I'm made of glass
Like I'm made of paper
Go on and try to tear me down
I will be rising from the ground
Like a skyscraper, like a skyscraper
niloofarکاربر آفلاین می باشد

رتبه: تازه وارد تازه وارد
تعداد پست‌ها:62
--
10 مهر 1390 11:39 ق.ظ  
عشق
رطوبت چندش انگیز پلشتی است
و آسمان
سرپناهی
تا به خاک بنشینی
و بر سرنوشت خویش
گریه ساز کنی
آه
پیش از آنکه در اشک غرقه شوم
چیزی بگوی..
(احمد شاملو)
lotus.1371@yahoo.com
niloofarکاربر آفلاین می باشد

رتبه: تازه وارد تازه وارد
تعداد پست‌ها:62
--
10 مهر 1390 11:42 ق.ظ  
کاش می فهمیدی
زندگی محبس بی دیواریست
و تو محکوم به حبس ابدی
کاش می فهمیدی
دوستی آش دهن سوزی نیست
آرزو گور جوانمردان است
مرده از زنده همیشه,هر آن,در جهان بیشتر است
چیزهایی است که باید تو بفهمی اما
بهتر آن است کمی گریه کنم..
lotus.1371@yahoo.com
nazaninکاربر آفلاین می باشد

رتبه: تازه وارد تازه وارد
تعداد پست‌ها:55
--
31 خرداد 1391 02:56 ب.ظ  
از مرز خوابم می گذشتم,سایه ی تاریک یک نیلوفر,روی همه ی این ویرانه ها افتاده بود. کدامین باد بی پروا, دانه ی این نیلوفر را به سرزمین خواب من اورد؟ در پس درهای شیشه ای رویاها, در مرداب بی ته ایینه ها,هرجا که من گوشه ای از خودم را مرده بودم, یک نیلوفر روییده بود...<سهراب سپهری شعر نیلوفر>
tinaکاربر آفلاین می باشد

رتبه: تازه وارد تازه وارد
تعداد پست‌ها:64
--
03 بهمن 1391 10:46 ب.ظ  
نفهميدن عشق را چه مشكل كرده اند
مارا از درون خويش غافل كرده اند
انگار كسي به فكر ماهي ها نيست
سهراب بيا كه اب را گل كرده اند
omid goodarziکاربر آفلاین می باشد

رتبه: تازه وارد تازه وارد
تعداد پست‌ها:52
--
04 بهمن 1391 12:10 ب.ظ  
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
فصل گل میگذرد همنفسان بهر خدا
بنشینید به باغی و مرا یاد کنید
عندلیبان گل سوری به چمن کرد ورود
بهر شاباش قدومش همه فریاد کنید
یاد از این مرغ گرفتار کنید ای مرغان
چون تماشای گل لاله و شمشاد کنید
هر که دارد زشما مرع اسیری به قفس
برده در باغ و به یاد منش آزاد کنید
بیستون بر سر راه است مباد از شیرین
سخنی گفته و غمگین دل فرهاد کنید
آشیان من بیچاره اگر سوخت چه باک
فکر ویران شدن خانه صیاد کنید
جور و بیداد کند عمر جوانان کوتاه
ای بزرگان وطن داد کنید
گر شد از جور شما خانه موری ویران
خانه خویش محال است که آباد کنید
کنج ویرانه ی زندان شد اگر سهم بهار
شکر آزادی و آن گنج خداد داد کنید

omidrezagoodarzi@ymail.com
mahabadکاربر آفلاین می باشد

رتبه: تازه وارد تازه وارد
تعداد پست‌ها:1
--
04 بهمن 1391 03:38 ب.ظ  
ای آفتاب آهسته نه پا در حلیم یار من
ترسم صدای پای تو خواب است و بیدارش کند
tinaکاربر آفلاین می باشد

رتبه: تازه وارد تازه وارد
تعداد پست‌ها:64
--
05 بهمن 1391 03:00 ب.ظ  
sit by me beloved and listen to my heart
smile for your happiness is a symbol of our future
my heart refuses to deny you its secret
ninaکاربر آفلاین می باشد

رتبه: کاربر مبتدی کاربر مبتدی
تعداد پست‌ها:183
--
05 بهمن 1391 09:00 ب.ظ  
گزار
باز آمدم از چشمه ی خواب،کوزه ی تر در دستم.
مرغانی می خوانند.نیلوفر وا می شد.کوزه ی تر بشکستم،
در بستم
و در ایوان تماشای تو بنشستم.
سهراب سپهری
sarah.nodetکاربر آفلاین می باشد

رتبه: کاربر متوسط کاربر متوسط
تعداد پست‌ها:223
--
06 بهمن 1391 07:04 ب.ظ  
روی آن شیشه ی تب دار تو را ها کردم ، اسم زیبای تو را با نفسم جا کردم ، شیشه بدجور دلش ابری و بارانی شد ، شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم ، با سر انگشت کشیدم به دلش عکس زیبای تو را ، عکس زیبای تو را سیر تماشا کردم .(سهراب سپهری)
sarah.nodet1993@rocketmail.com
ninaکاربر آفلاین می باشد

رتبه: کاربر مبتدی کاربر مبتدی
تعداد پست‌ها:183
--
07 بهمن 1391 08:42 ب.ظ  
شب سردی است و من افسورده
راه دوری اســـــت و پایی خســته
تیرگی هســــــت وچراغی مـرده
میکــــنم تنها از جاده عبــور
دور مــــاندند ز مـــن آدم ها
سایه ای از سر دیوار گذشت
غـــمی افزود مــرا بر غم ها
sarah.nodetکاربر آفلاین می باشد

رتبه: کاربر متوسط کاربر متوسط
تعداد پست‌ها:223
--
09 بهمن 1391 11:18 ب.ظ  
زمین به لرزه درآمد، شکست کنگره ها

رها شدند خلایق ز بند سیطره ها

شبی که آتش آتشکده فروکش کرد

شبی که خاتمه می یافت رقص دایره ها

صدای همهمه ی موبدان زرتشتی

هنوز مانده به گوش تمام شب پره ها

شب ولادت فرخنده ی بهاری سبز

شب وفات زمستان سرد دلهره ها

دوباره نور و طراوت به خانه ها آمد

نسیم آمد و وا شد تمام پنجره ها

جهان به یُمن حضورش، بهشتی از برکات

نثار مقدم پر خیر و برکتش صلوات

ستاره ها به نگاهی شدند سلمانش

منجمان ِ مسلمان ِ برق چشمانش

ز انبیاء الهی که رفته تا معراج؟

به غیر از او که ملائک شدند حیرانش

مقام بندگی اش را کسی نمی داند

پیمبران اولوالعزم مات ایمانش

بساط ذکر سماوات را به هم می ریخت

نماز نیمه شب و شور صوت قرآنش

اویس های قرن را ندیده عاشق کرد

تبسم لب ِ داوودی ِ غزل خوانش

شفیع روز جزا گشت و حضرت حق داد

به دست پاک محمد کلید رضوانش

امیر و قافله سالارکاروان ِ نجات

نثار مقدم پر خیر و برکتش صلوات

مسیح مکه شد و نبض مرده را جان داد

به مرگ دخترکان قبیله پایان داد

خرافه های عرب را اسیر حکمت کرد

به جای تیغ جهالت، به عشق میدان داد

نماز شکر سپیدارها چه دیدن داشت!

همان شبی که سپیده اذان باران داد

نبی ست پیر خرابات و ساقی اش حیدر

در ابتدا به علی او شراب عرفان داد

تبسمش به کسی چون بلال عزت داد

مسیراصلی دین را نشان انسان داد

چه قدر فاصله مان تا بهشت کمتر شد

برات مردم ری را به دست سلمان داد

شب تجلی مهتاب روشن عرصات

نثار مقدم پرخیر و برکتش صلوات

کبوترم نشدم، تا کبوترش باشم

دخیل گنبد سبز و مطهرش باشم

زمان نداد اجازه که مشق عشق کنم

غلام مسئله آموز منبرش باشم

چه قدر دیر رسیدم سرقرار وصال!

چه شد؟ نخواست که عمار محضرش باشم

قبول، شیعه ی خوبی نبوده ام اصلاً

نشد که حلقه به گوش برادرش باشم

خدا کند که مرا از قلم نیندازد

بهشت مست ِ می جام کوثرش باشم

به حال و روز خودم فکر می کنم، انگار

قرار بوده که گریان دخترش باشم

شب گرفتن حاجت، زیارت عتبات

نثار مقدم پرخیر و برکتش صلوات…

“وحید قاسمی”

عیدتــــــــــــــتون مبارکــــــــــــــــــــــــ
sarah.nodet1993@rocketmail.com
شما مجاز به پاسخ به پست نمی باشید.
صفحه 1 از 212 > >>


Active Forums 4.2