آخرای کلاس بود که من خیلی حوصلم سر رفته بود از معلممون پرسیدم اجازه میشه بگین ما نوجوونا کی میشیم جزو دبیرای کانون؟؟؟
گفت ایشاالله یه چند سال دیگه ...
. همین طور که داشت حساب میکرد ما کی دبیر میشیم یه دفه گفت بچه ها یه خاطره از استادمون که کلاسای ما رو توی شهر بووووووووق کنترل میکرد دارم .ماهم همگی گفتیم بگین...
گفت: استادمون موقعی که مثل شما از نوجوونای کانون بوده یه ترم که فاینال داشتن معلمشون بهشون برگه رو میده و خودش میره بیرون . اینا هم که چشم معلمو دور دیده بودن با هم صحبت میکردن که یه دفه چشمشون افتاد به در که دیدن دبیر داره از لای در اونارو نگاه میکنه.....
خجالت کشیدن و دیدن معلم همانا
و لو رفتن هم همانا