ارسال توسط
روابط عمومی در تاریخ 23 مهر 1390 09:18
( گروه:
مصاحبه ها )
گر نباشد چشم ظاهر عیب نیست
در نبود چشم دل باید گریست
اتاقش در طبقه همکف دفتر مرکزی کانون زبان ایران است، با چهره ای گشاده به استقبال مان می آید و با دقت و تمرکز به سوال هایمان گوش می کند و صبورانه جواب می دهد. در همان مدت زمان کوتاهی که برای مصاحبه در اتاقش هستیم، تلفنش مدام زنگ می خورد و در لابه لای جواب دادن به سوال های ما تلفن را هم جواب می دهد. همه شماره تلفن ها را حفظ است و بدون کوچکترین معطلی جواب تماس گیرنده ها را می دهد. 23 مهرماه روز جهانی نابینایان است، فرصت را غنیمت شمردیم تا به این بهانه گفتگویی با آلبرت مسیحی میرزاخانیان اپراتور روشندل کانون زبان انجام دهیم. مصاحبه زیر ماحصل این گفتگو است.
کمی از خودتان برایمان بگویید؟
آلبرت مسیحی میرزاخانیان هستم. در 26 خرداد ماه سال 1344 در تهران متولد شدم. دیپلم علوم انسانی(اقتصاد) از مدرسه نابینایان شهید محبی دارم. سه سال پیش در سفری که به ارمنستان داشتم با همسرم که از اقوام قدیمی مان بود آشنا شدم و با ایشان ازدواج کردم.
از چه سالی و چگونه وارد کانون زبان شدید؟
از سال 73 از طریق یکی از آشنایان که معاونت اجرایی کانون را بر عهده داشت با کانون آشنا شدم و در شعبه مرکزی کانون در قسمت تلفنخانه مشغول به فعالیت شدم و همچنان در این قسمت در خدمت دوستان و همکاران هستم.
از نابینایی تان برایمان بگویید؟ آیا مادرزادی بوده یا در اثر سانحه دچار این وضعیت شدید؟
تقریبا 5 ماهه بودم که انحراف در چشمم به وجود آمد. متاسفانه دکترها هم نتوانستند برایم کاری انجام دهند و این مشکل ادامه پیدا کرد و نابینا شدم.
نابینایی تان تا چه اندازه در زندگی شما تاثیر داشته است؟
من همیشه در زندگی احساس موفقیت و امید به پیشرفت داشتم، برای همین از تلاش برای یادگیری دست برنداشتم. دوره های کامپیوتر را گذرانده ام و با ویندوز مقدماتی و پیشرفته آشنایی دارم وتا حدودی به اینترنت هم مسلط هستم.
نظرتان درباره اختصاص یک روز به عنوان روز عصای سفید چیست؟
به نظر من نباید تنها یک روز را برای توجه به معلولین اختصاص دهند. رسانه های گروهی و مسئولین باید معلولین را بیشتر بشناسند و برای آنها ارزش بیشتری قائل باشند.
درست است که می گویند روشندلان حافظه قوی دارند؟
بله. مسلما وقتی یک حس از انسان گرفته می شود حس های دیگر بخصوص حافظه قوی تر می شود و بیشتر کار میکند.
رفتار مردم با شما چطور است و چه توقعی از آن ها دارید؟
خوشبختانه تا به حال برخورد بدی با من نداشته اند ولی بعضی مواقع پیش می آید که نمی توانند خوب ما را راهنمایی و به ما کمک کنند، مثلا به جای این که دست ما را بگیرند، عصای ما را می گیرند و این کار باعث می شود تعادل ما به هم بخورد و یا این که سرعت زیاد ماشین هایشان در خیابان باعث آزار ما می شود. یک مشکل دیگر که برای ما وجود دارد کندن مداوم خیابان هاست که بعضی مواقع باعث می شود زمین بخوریم.
خاطره ای از کار در کانون زبان برایمان بگوئید؟
چند سال پیش، یکی از همکاران که تازه به کانون زبان آمده بود با تلفن خانه تماس گرفت و به من گفت لطفا این شماره را یادداشت کن و برای من بگیر. من هم گفتم شماره را بفرمائید، دوباره پرسید یادداشت می کنی؟ من گفتم شما بفرمایید نیازی به یادداشت نیست. دوباره با اصرار بیشتر گفت: خودکار دارید که یادداشت کنید، شماره طولانی است؟ و من دوباره جواب دادم شماره را حفظ می کنم نیازی به یادداشت نیست. بعد از چند روز که ایشان را حضوری دیدم و متوجه شدند که من نابینا هستم، از من بابت اصرار برای یادداشت کردن عذرخواهی کردند و به من به خاطر داشتن چنین حافظه ای تبریک گفتند.
به عنوان آخرین سوال می خواهم بدانم که چه آرزویی دارید؟
آرزوی سلامتی، پیشرفت و موفقیت در همه کارهایم را دارم و از شما به خاطر مصاحبه ای که با من انجام دادید سپاسگزارم.
ما هم از شما تشکر میکنیم که وقتتان را در اختیار ما قرار دادید و ضمن تبریک به مناسبت این روز برایتان سلامتی و موفقیت هر چه بیشتر آرزو می کنیم.