بازنشستگی حادثه ای مهم در دوره زندگی فرد است و بازنشستگان منبعی از خاطرات و تجارب تلخ و شیرین گذشته اند. دوران بازنشستگی و سالمندی سال های رشد و کمال است؛ آغاز مرحله ای جدید؛ زمانی برای آزادی و استقلال از مسئولیت های محدودکننده و برنامه ریزی برای انجام کارهای جدید و عملی کردن طرح هایی که قبل از بازنشستگی فرصت آن نبود. 11 آذرماه روز خانواده و تکریم بازنشستگان نامگذاری شده است. این روز را بهانه ای دانستیم تا با تعدادی از بازنشستگان کانون زبان دیداری تازه کنیم و گفتگویی انجام دهیم و از تجربیات و خاطرات آن ها استفاده کنیم. آن چه در ادامه می خوانید ماحصل این دیدار و گفتگو است.
ضمن معرفی خودتان، بفرمایید از چه سالی و چگونه فعالیت خود را در کانون زبان ایران شروع کردید و در چه بخش ها و سمت هایی کار کردید؟
محمد مهاجر تبریزی هستم. در 12 اسفند ماه سال 1325 در جنوب تهران، در محله ای به نام قنات آباد متولد شدم و در خانی آباد در نزدیکی خانه زنده یاد تختی زندگی کردم و همواره سعی کردم در ارتباطاتم با مردم ایشان را الگو قرار دهم. در سال 1364 ازدواج کردم و یک دختر به نام یگانه دارم و همسرم هم اکنون مسئول مرکز آموزشی مشکوه است. در سال 1340 وقتی 15 ساله بودم به دلیل اشرافی که به مسائل فنی داشتم و کلاس های مختلفی که در همان سن رفته بودم توانستم فعالیتم را در کانون زبان سابق شروع کنم. در ابتدا چکر بودم به این معنی که کارت کسانی را که ثبت نام می کردند بررسی می کردم تا اطلاعات آن ها درست ثبت شده باشد. در همان زمانی که مشغول به کار بودم توانستم مدرک درک مطلب را در 23 ترم بگیرم و در سال 1352از آن جا فارغ التحصیل شوم. در طول مدت زمان فعالیتم در کانون زبان در بخش ها و سمت های مختلفی چون: بخش ثبت نام، برنامه ریزی کلاس ها، اپراتوری، سمعی و بصری، تافل، مسئول امتحانات ورودی و... فعالیت داشتم و آرشیوی کامل از کتاب ها، نوارها، فیلم ها و... که در کانون زبان ایران تولید شده است دارم که امیدوارم روزی در کانون زبان به کار گرفته شود.
منیژه دانایی هستم. در هفتم آذرماه 1329در تهران متولد شدم و سه فرزند دختر دارم. درسال 1353 پس از پایان تحصیلات دانشگاهی و گذراندن سه ماه کلاس های آموزشی و طی دوره کارآموزی به عنوان مربی در یکی از مراکز فرهنگی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در جنوب غرب تهران مشغول به کار شدم. بعد از انقلاب در مراکز فرهنگی مختلف به کار خود ادامه دادم.در سال 1362 به سمت کارشناس فرهنگی مرکز فرهنگی شهر منصوب شدم و به مدت 8 سال به فعالیت ها و برنامه ریزی های فرهنگی در سطح مراکز فرهنگی هنری شهر تهران مشغول بودم. در سال 1370 به عنوان ماموریتی دو ساله به کانون زبان ایران آمدم که این ماموریت به انتقال دائم من به کانون زبان تبدیل شد و تا سال 1384 که بازنشسته شدم به عنوان "مدیر مرکز آموزشی نیاوران" در خدمت کانون زبان ایران بودم.
خداداد احمدی جوزانی هستم. متولد سال 1332 در تهران. در سال 1354 ازدواج کردم و دو دختر و یک پسر دارم. فعالیتم در کانون زبان را به صورت مقطعی از سال 1359 آغاز کردم و در سال 1361 به کانون پرورش فکری رفتم اما دوباره در سال 1364 به کانون زبان آمدم و تصدی امور عمومی را به عهده گرفتم. دربدو ورودم به کانون پیشنهادی به مدیریت آن زمان آقای کدیور مبنی بر ایجاد سرویس برای همکاران و مدرسان دادم که مورد استقبال قرار گرفت و محقق گردید.
علاوه بر این در مقطعی از زمان برنامه ریزی، سرویس دهی و کلیه مسائل مربوط به آشپزخانه را نیز با کمک دوستان انجام میدادم.
از جمله فعالیت هایی که در مدت حضورم در کانون زبان داشتم می توانم به تصدی امور عمومی، نظارت بر ثبت نام، مسئولیت دفتر مدرسان، سرویس دهی و پذیرایی از همکاران، خدمات و مسئولیت های مربوط به رانندگان، تور کارکنان، ایجاد امکاناتی به منظور ورزش و ... اشاره کنم.
نسرین عیدی هستم. در دوم مرداد ماه سال 1344 در آبادان متولد شدم. مدرک کارشناسی مدیریت دولتی دارم و صاحب دو فرزند دخترهستم. در 24 دی ماه سال 1363 به کانون زبان ایران آمدم و در مرکز وصال کارمند واحد حسابداری شدم و بعد از آن در قسمت ثبت نام مشغول به کار گشتم. بعد از یک سال، مسئول ثبت نام و در سال 1367 مسئول دفتر اساتید در واحد پسران جم شدم در سال 1380 به عنوان مدیر مرکز شهید بهشتی انتخاب و در نهایت در سال 1386 بازنشسته شدم.
از شغل خود رضایت داشتید و اگر دوباره به گذشته بازگردید همین شغل را انتخاب می کنید؟
دانایی: به نظر من کارکردن در یک محیط آموزشی و فرهنگی بسیار ارزشمند است و قرار گرفتن در چنین مجموعه ای توفیقی بود که نصیب من نیز شد و از این بابت بسیار شاکر خداوند هستم. البته رضایت حرفه ای یک امر نسبی است که باید با توجه به جمیع شرایط ارزیابی شود اما با شناختی که از روحیات خودم دارم فکر می کنم کار کردن با کودکان و نوجوانان همیشه مطلوب من بوده و خواهد بود.
احمدی: از شغل خودم بسیار راضی بودم چون در تمامی کارها تقریبا موفق بودم و فکر می کنم اگر دوباره به کانون زبان برگردم می توانم مانند گذشته و شاید هم قویتر در پیشبرد اهداف کانون فعالیت داشته باشم. اگر به گذشته هم برگردم به خاطر علاقه ای که به شغل و فعالیتم در کانون زبان داشتم همین شغل را انتخاب می کردم.
عیدی: از دوران فعالیتم در کانون زبان رضایت داشتم و فکر می کنم اگر دوباره به گذشته بازگردم، باز هم کار کردن در مراکز و موسسات آموزشی را انتخاب خواهم کرد.
تبریزی: من تولد کاری ام در کانون زبان بود و شدیدا به این جا تعلق خاطر دارم و تا آخرین روز کاری ام سعی می کردم کارم را به درستی انجام دهم. گاهی حتی شب ها نیز در کانون زبان می خوابیدم. بعد از بازنشستگی بعضی اوقات وقتی به خاطراتم در این مرکز فکر می کنم مثل کسی که فرزند خودش را از دست داده باشد گریه می کنم. علاقه من به کانون زبان تا حدی بود که در سال 79-80 به من پیشنهاد شد در مجتمع کانون پرورش فکری در بخش سینمایی با آقای صارمی همکاری داشته باشم اما به دلیل علاقه بیش از حدم به کانون زبان این پیشنهاد را نپذیرفتم و گفتم اول و آخر کانون زبان.
دوران بازنشستگی تان را چگونه سپری می کنید؟
احمدی: در موسسه زبانی که توسط مدرسان سابق کانون زبان تاسیس شده فعالیت می کنم اما واقعا دوست داشتم تا شرایطی مهیا می شد که بتوانم دوباره در کانون زبان فعالیت کنم.
عیدی: به صورت نیمه وقت با یک موسسه که به بچه های 4 تا 7 سال مربوط می شود همکاری می کنم و بقیه ساعات روز را با خانواده ام سپری می کنم.
تبریزی: در حال حاضر در حال نوشتن کتابی درباره کانون زبان از ابتدا تا به حال هستم. علاوه بر این سعی می کنم خودم را از نظر آشنایی با متدهای جدید آموزشی در دنیا به روز کنم. با وجود این که پیشنهادات زیادی برای همکاری از موسسات دیگر داشتم اما به خاطر تعصبی که نسبت به کانون زبان دارم آن ها را قبول نکردم.
دانایی: مدت کمی بعد از بازنشستگی شرایطی برای من پیش آمد تا توفیق داشته باشم که بتوانم مجددا در عرصه آموزشی فعالیت داشته باشم و با بهره گرفتن از تجاربی که در طول سال های خدمتم در کانون زبان اندوخته بودم به نوعی دیگر خدمتگزار کودکان عزیز باشم و کمتر دلتنگی های دوران بازنشستگی ام را احساس کنم.
تلخ ترین و شیرین ترین خاطره کاری تان را در کانون زبان برایمان بگویید؟
عیدی: من چون از کارم در کانون زبان خیلی لذت می بردم، هر روز کار برایم شیرین تر از روز قبل بود و وقتی بچه هایی را در کانون زبان می دیدیم که پدر و مادرشان سالها قبل زبان آموز کانون بودند بسیار لذت می بردم و این حس اعتمادی که آن ها نسبت به ما داشتند و فرزندانشان را به ما می سپردند برایم خیلی خوب بود. اما تلخ ترین خاطره ام مربوط به زمان بازنشستگی وخداحافظی از همکارانم می شود.
تبریزی: شیرین ترین خاطره ام مربوط به شروع کارم در کانون زبان می شود. چون شب و روزم را در این جا سپری کردم تصویر کانون همیشه، حتی در خواب و بیداری جلوی چشمم است و تلخ ترین آن هم مربوط به زمانی می شود که کانون زبان را ترک کردم.
دانایی: کار کردن در مراکز آموزشی و برخورد با افراد مختلف هر روزش برای ما خاطره است. به ویژه آن که مخاطبان شما هم گروه کودکان و نوجوانان باشد. اما شاید دلچسب ترین خاطرات من مشاهده موفقیت شاگردان کوچک دیروزی و جوانان موفق امروزی است. بسیاری از شاگردان ما در مرکز نیاوران چه در ایران و چه در خارج از کشور از موفقیت های تحصیلی و اجتماعی ممتازی برخوردار می باشند. تعدادی از آنان مدرسان امروزی کانون زبان ایران هستند و در برخوردهایی که با بسیاری از آنان یا خانواده های آن ها دارم همگی قدردان زحمات مجموعه کانون زبان می باشند. اما تلخ ترین خاطره من مربوط می شود به یکی از زبان آموزان مرکز نیاوران، چندین سال پیش پسر کوچکی به نام امیر شاهرخ متوسلی همراه پدرش به مرکز ما مراجعه کرد که خیلی زود به چهره ای شناخته شده برای من تبدیل شد. چون هر ترم که برای ثبت نام می آمد top student بود و رایگان ثبت نام می کرد. امیر شاهرخ دوره نوجوانان و بزرگسالان را به همین ترتیب سپری کرد. چندین سال بعد زمانی که بازنشسته شدم دوباره امیر شاهرخ را دیدم که با وجود تحصیلات عالیه در رشته متالوژی به عنوان مدرس بخش کودکان در مراکز تحت نظارت مشغول به کار شده بود و مدرس بسیار موفقی بود. اما متاسفانه خیلی زود به علت بیماری از بین ما رفت. مرگ شاهرخ متوسلی خاطره ای بسیار غم انگیز برای من است.
احمدی: شیرین ترین خاطره من مربوط به جلسه تودیع آقای پایا مدیریت آن زمان کانون زبان میشود که در این جلسه ایشان گفتند اگر من در کانون مدیر کل بودم دستور می دادم یک دیوار بتونی جلوی درب خروجی کانون بکشند که احمدی از کانون نرود و ادامه دادند که من با اتکای احمدی توانستم از پس کارهای کانون زبان برآیم که این صحبت ایشان بسیار من را خوشحال کرد. اما تلخ ترین خاطره ام مربوط به فقدان همکارانی چون آقایان حاج رضایی، بیابانی، جعفری، حسینیان، قوام، ولی، محمدنیا، عباسی، نژند، تبریزی و ... می شود.
یک کارمند و یک مدیر خوب از نظر شما چه ویژگی هایی دارد؟
تبریزی: یک کارمند خوب باید عاشق کارش باشد، دوراندیش، خلاق، نوآور، از خود گذشته، اهل علم و عرفان و به فکر باقیات صالحات برای خودش باشد و به دنبال منافع مالی نباشد. اما یک مدیر خوب به نظر من باید مدبر، مهربان، عاشق کار، ازخود گذشته، وقت شناس و متعهد باشد، روابط عمومی خوب داشته باشد و شیوه مدیریت و برخورد با کارکنان و ارباب رجوع را بداند.
دانایی: مدیر خوب مدیری است که در چار چوب اختیارات و مسئولیت هایی که دارد فضایی ایجاد نماید که در آن همکاران او، خود را در دنیائی از همدلی و همکاری احساس کنند و در همه موفقیت ها و عدم موفقیت ها خود را سهیم بدانند و در مجموعه ای با هدف مشترک به جای مقابل هم بودن در کنار یکدیگر باشند.
احمدی: یک مدیر خوب باید مدبرباشد و با ایجاد فضای امن و دوستی بین کارکنان در جهت پیشبرد اهداف کانون، آن ها را یاری نماید.
عیدی: یک کارمند خوب باید در وهله اول کارش را دوست داشته باشد و پاسخگوی انتظاراتی باشد که در رابطه با کارش مسئولان از او دارند، پاسخگوی خوبی برای مخاطبان باشد، کارش را درست انجام دهد و نظم و انضباط داشته باشد اما یک مدیر خوب به نظر من باید بداند که مدیریت آموزشگاه شیوه خاص خودش را دارد و بداند که هر کجا چگونه باید مدیریت کند، از شیوه های روز مدیریت استفاده کند و با همکاران همفکری داشته باشد. از ایده های خوب استقبال کند و الگوی خوبی برای کارکنانش باشد.
چه توصیه ای برای کارکنانی که تازه وارد کانون زبان ایران می شوند دارید؟
دانایی: توصیه می کنم که همکاران جوان قدر این دوران را بدانند و علیرغم مشکلاتی که ممکن است وجود داشته باشد دلسرد نشده و صبورانه، نه به عنوان یک حرفه بلکه به عنوان یکی از علائق شخصی با شغل خود برخورد نموده و سعی در کسب تجربیات جدید و توانمند کردن هر چه بیشتر خود داشته باشند.
احمدی: یک کارمند جدید این را باید بداند که کانون چگونه جایی است. هر گونه تلاشی که می تواند انجام دهد تا کانون زبان به اهدافش برسد. به کارمندان جدید می گویم که معیار ارزشی کانون زبان را با پول نسنجند، بدانند که کانون محل تجارت نیست، بلکه محل آموزش است.
عیدی: کارکنان جدید به نظرمن مانند فرزندان ما هستند و بنابراین هرجور در کار تربیت شوند هم به مسئولان و هم به همکاران قدیمی برمی گردد. از کارکنان جدید می خواهم که از تجربیات افراد قدیمی تر استفاده کنند.
تبریزی: توصیه می کنم که اگر کسی به دنبال منافع مادی است پایش را در کانون زبان ایران نگذارد، اگر دوست دارد به مردم خدمت کند و برای نسل آینده مثمر ثمر باشد به این جا بیاید. به کارش تعلق خاطر داشته باشد، مطیع اوامر مافوق، خلاق و متعهد به کارش باشد.
دلتان بیشتر از همه برای چه چیز و چه کسانی در کانون زبان ایران تنگ شده است؟
عیدی: برای همه همکاران خوبم دلم بسیار تنگ شده است.
احمدی: من واقعا همیشه دلم با کانون است و حتی یک لحظه هم خودم را از کانون جدا حس نکرده ام. اما به طور کل دلم برای همه همکاران می تپد و دوست دارم دوباره در کنارشان باشم.
دانایی: کانون زبان برای ما خانواده بزرگی است که به عنوان عضوی از این خانواده وابستگی عاطفی زیادی نسبت به آن احساس می کنیم. من هم مثل همه همکاران همواره به یاد خاطرات دوران کاری خود در کانون بوده و برای همه مجموعه به ویژه همکاران و مدرسانی که در آن زمان در مرکز نیاوران با آن ها همکار بودم دلتنگ هستم.
تبریزی: برای همه همکاران در کانون خیلی تنگ شده است چرا که با همه کارکنان و مدیران این جا خاطره های بسیار خوبی دارم.
مهمترین مشکل بازنشستگان کانون زبان از نظر شما چیست و چه انتطاری از مسئولان برای رفع آن ها دارید؟
احمدی: عدم توانایی مادی، نداشتن مهمانخانه ای که معمولا تمامی سازمان ها دارند. یک فرد بازنشسته همیشه نیاز دارد که به طور مقطعی در مواقعی از او یاد شود و مسئولان می توانند به مناسبت های مختلف بازنشستگان را دور هم جمع نمایند و خاطره های گذشته را برای ما زنده کنند.
دانایی:به نظر من یکی از دلایلی که باعث ایجاد احساس ناخوشایندی دراین دوران می شود از دست دادن حمایتی است که با جدا شدن از مجموعه برای افراد پیش می آید. از مسئولان انتظار داریم ضمن حرمت گذاشتن به زحمات این افراد و رعایت حالشان در ایجاد کانون های بازنشستگی و به وجود آوردن امکانات و تسهیلات بیشتر جهت بازنشستگان تلاش نمایند.
تبریزی: برای خود من مهمترین مشکلی که در دوران بازنشستگی ام به وجود آمد، ابتلا به بیماری افسردگی بود ولی تلاش کردم تا از طریق ارتباط تنگاتنگی که با کانون برقرار کردم با این مسئله مبارزه کنم و تا حدی نیز به انجام این کارموفق شدم و اگر هم اخیرا حضورم در کانون کم رنگ شده به علت بیماری قلبی ام و نگهداری از مادرم بوده است که البته ایشان به رحمت خدا رفتند.
عیدی: به نظر من مهمترین مشکلات ما نداشتن امکان دیدار همکاران قدیمی، قطع ارتباط با کانون و فعالیت هایش، نداشتن گزارش از روند فعالیت های کانون زبان در قالب نشریه و سالنامه، نبود تسهیلات برای بازنشستگان مثل سفرهای سیاحتی، زیارتی و ...است. علاوه براین، در دوران بیماری کسی حالی از ما نمی پرسد، به هنگام مناسبت هایی مثل از دست دادن عزیزان هیچ ارتباط و اطلاع رسانی صورت نمی گیرد. به نظر من باید از تجربیات بازنشستگان و کارکنان قدیمی استفاده شود تا هم آن ها احساس موثر بودن داشته باشند و هم کارکنان جدید از تجربیات آن ها استفاده کنند.
کلام آخر؟
دانایی: از همه همکاران تشکر می کنم و برای خانواده بزرگ کانون زبان ایران آرزوی موفقیت روز افزون در عرصه های آموزشی و فرهنگی دارم.
عیدی: حرف خاصی ندارم. از این که به یاد ما بودید تشکر می کنم و برای همه همکاران آرزوی سلامتی و شادابی دارم.
تبریزی: همه ما، حتی خود من دارای نقاط ضعف و قوت هستیم. چقدر خوب است که بتوانیم نقاط قوت دیگران را بزرگنمایی کنیم و از نقاط ضعف شان تا جایی که امکان دارد چشم پوشی نماییم. به نظر من هیچ کس نمی تواند ادعا کند که نقطه ضعف ندارد. چقدر خوب است که صبرو شکیبایی و گذشت و عشق را از عاشق بزرگ که خدای متعال است بیاموزیم.
احمدی: در پایان ضمن تشکر از شما، می خواهم از کلیه همکاران قدیمی که خاطره همکاری با آن ها همیشه در ذهنم باقی است تشکر نمایم