چهارشنبه 19 دی 1403  | English
17

مدرس مرکزتهرانپارس:معلم يعنی جلوه عنايت خدای تبارك برای زيستن انسان ها به گونه ای مبارك

مدرس مرکزتهرانپارس:معلم يعنی جلوه عنايت خدای تبارك برای زيستن انسان ها به گونه ای مبارك

 

ملینا نظریان، مدرس مرکز آموزشی تهرانپارس است. در تابستان سال 1382 همکاری خود را با کانون زبان ایران به عنوان مدرس بخش بزرگسالان در شعبه ی تبریز آغاز کرد و در سال 1389 به تهران منتقل شد؛ درحال حاضر با مراکز شهید بهشتی، تهرانپارس و همچنین مرکز برون کانونی کانون زبان ایران همکاری می کند. در سال 2002 میلادی یکی از اشعارش به زبان انگلیسی در کتاب سال کتابخانه بین المللی شعر در آمریکا به چاپ رسید و همچنین در سال 2007 اولین کتاب خود تحت عنوان " کاش این جاده به انتها نرسد" با موضوع شعر ارمنی قرن 20 چاپ شد. گفت و گویی با ایشان انجام داده ایم که در ادامه می خوانید:
چرا تدریس در کانون زبان ایران را انتخاب کردید؟
به عنوان زبان آموز من فقط سه ترم در کانون زبان ایران درس خواندم. آنجا بود که برای اولین بار تفاوت زیادی بین کلاس های کانون و مدرسه دیدم. تنها مدرسانم در کانون زبان سرکار خانم میترا برین و سرکار خانم مریم ملکی با تمام عشق و علاقه سر کلاس حاضر می شدند. با وجود آن ها دیگر ترس از درس پرسیدن، استرس حضور معلم و ...معنی نداشت. از همان زمان یکی از بزرگترین آرزوهایم این بود که من نیز روزی بتوانم یکی از مدرسان کانون زبان باشم.
در کودکی دوست داشتید چه شغلی داشته باشید و آیا به شغل دلخواه دوران کودکی تان دست یافتید؟
هر دوره ای از کودکی آرزوهایی را شکل می دهد. اولین تصویری که از یک شغل در ذهنم شکل گرفت، شغل معلمی بود. این علاقه زمانی به وجود آمد که برای اولین بار وارد زندگی اجتماعی شدم.  
از اولین روز تدریس تان برایمان بگویید؟
خاطرات اولین ها هیچوقت از ذهن انسان پاک نمی شود. اولین روز مدرسه، اولین درس، اولین کتاب، اولین معلم، اولین روز دانشگاه، اولین روز تدریس به عنوان یک مدرس...
با توجه به این که کانون زبان اولین مرکزی بود که در آن به عنوان یک مدرس مشغول به کار شدم، هیچ تصوری از کلاس درسی که در آن قرار بود به عنوان یک مدرس حضور داشته باشم، نداشتم. بر اساس لیست کلاسی که یک روز قبل از شروع کلاس ها از کانون زبان مرکز تبریز دریافت کرده بودم، می دانستم که کلاسی متشکل از 27 زبان آموز در سطح Basic 1 ساعت 8:00 صبح روز یکشنبه 8 تیر ماه 1382 ، انتظارم را می کشد.  قرار بود اولین تجربه ی تدریس را در کلاس شماره 24 بدست آورم. خوب به خاطر دارم که روز قبل را به مرور درس هایی که قرار بود تدریس کنم، گذراندم. یک بار، دو بار، ... شاید بیشتر از بیست بار درس آن روز و روش تدریس را مرور کردم. خوشحال بودم که فقط چند ساعتی به تحقق آرزوی دیرینه ام باقی مانده بود ولی اضطرابی را که داشتم هیچوقت از خاطر نمی برم. صبح حدود بیست دقیقه قبل از شروع کلاس به کانون رسیدم. سالن پر بود از زبان آموزانی که منتظر شروع کلاس هایشان بودند. لیست کلاسی و کتاب ها در دستم بود. اتاق 24 را پیدا کردم. هیچکدام از مسئولان را نمی شناختم اما دوستانی در بین مدرسان داشتم. به طرف اتاق مدرسان رفتم ولی نیرویی مرا از ورود به اتاق بازداشت. شاید به خاطر اضطرابی که داشتم دست به چنین کاری زدم. به طرف کلاس 24 برگشتم و در سالن روبروی کلاس،  در کنار زبان آموزان منتظر شروع کلاس شدم. شاگردان کلاس یکی یکی از راه می رسیدند. از من سئوال می کردند: کلاس Basic 1 این جا تشکیل می شود و من تایید می کردم. می پرسیدند شما هم زبان آموز همین سطح هستید و من دوباره جواب مثبت می دادم. ضربان قلبم دیگر قابل شمارش نبود. آرزو می کردم در آن لحظه هر جایی غیر از کانون بودم. حس می کردم مسئولیتی فراتر از توانایی خود را بر عهده گرفته ام.
بالاخره ساعت 8:00 شد و من وارد کلاس شدم؛ سلام کردم. هیچ کدام از زبان آموزان عکس العملی نشان ندادند. فکر می کردند من هم یکی از شاگردان آن کلاس هستم. به طرف میز رفتم و بعد از چند ثانیه هر طوری بود به خودم قبولاندم که دیگر راه برگشتی وجود ندارد. شروع کردم به معرفی خود و هنوز عده ای از شاگردان کلاس مات و مبهوت مرا تماشا می کردند. بعد از چند دقیقه دیگر همه متوجه شده بودند که من یکی از شاگردان کلاس نیستم و قرار بود معلمشان باشم...
یک مدرس نمونه از نظر شما چه ویژگی هایی دارد؟
باید یادمان باشد که روزی خود نیز عضوی بودیم از گروه زبان آموزان. به خاطر بیاوریم انتظارات و خاطرات مان را از دوران درس و مدرسه. تنها خاطرات شیرین و تلخ هستند که در اذهان باقی می مانند بهتر آن است که ما به عنوان یک مدرس آفریننده  خاطرات خوبی در ذهن شاگردان خود باشیم. به خاطر بیاوریم معلمی یعنی بی بهانه بخشیدن، بر غم ها گریستن، بر شادی ها خندیدن. تنها تدریس خوب نمی تواند موفقیت یک معلم را تضمین کند. اولین چیزی که یک شاگرد در کلاس درس جستجو می کند حس امنیت و اعتماد است که جز با تلاش معلم نمی تواند به وجود آید. در کلاس درس چیزهای زیادی می توان آموخت. اخلاق و کردار خوب را پس از کانون خانه ،می توان در کلاس درس ترویج داد. معلم الگویی است برای آینده و رفتار او. معلم لحظه به لحظه، تصاویری را در ذهن شاگردان به وجود می آورد پس چه بهتر که این تصاویر، به زیبایی ها بپیوندند.
تلخ ترین و شیرین ترین خاطره تان از تدریس در کانون زبان چیست؟
بهتر آن است که خاطرات تلخ را به باد فراموشی بسپاریم و طعم شیرینی ها را حفظ کنیم.
هر کلاسی با خود خاطراتی به ارمغان می آورد. خاطرات خوب زیادی از دوران تدریسم در کانون زبان دارم. از شیرین ترین خاطراتم نظراتی بود که زبان آموزان در پایان ترم در مورد کلاس برایم می نوشتند. در آخرین جلسه کلاس از زبان آموزان می خواستم تا نظرات خوب و بد خود را در مورد کلاس و مدرسشان بنویسند و پس از اتمام ترم یکی از بزرگترین تفریحاتی که داشتم این بود که نظرات شاگردانم را بخوانم. این نظرات کمک بزرگی بود تا بتوانم نقاط ضعف و قوت خود را بهتر بشناسم.
بهترین و جالبترین هدیه ای که در روز معلم دریافت کرده اید چه بوده است؟
مجالس شامی که به مناسبت هفته ی معلم با حضور کلیه همکاران برگزار می شد. مجالسی که در آن صمیمیت و صفا حرف اول را می زد. تجدید دیدار با همکاران قدیمی و مرور خاطرات در فضایی دور از کلاس خاطرات خوبی را به همراه داشت.
در یک جمله یا یک بیت شعر معلم را تعریف کنید؟
"معلم هبوط انديشه های سبز الهی است در قالب بشر و برای بشر؛ عامل اساسي بينايی انسان ها در كوره راه پر فراز و نشيب هستی و تنها راه خروج بشريت از جهالت های بی پايه و اساس و خمودی و ركود فكری و رهی بسوی بودن در اندازه های حقيقی و نيز اميدی برای شدن آنگونه كه بايد و آن اندازه كه شايد. معلم يعنی جلوه عنايت خدای تبارك برای زيستن انسان ها بگونه ای مبارك."
این جمله را کامل کنید: تدریس در کانون زبان ایران عالمی دیگر دارد
اگر به جای حسن مسعودی رئیس کانون زبان ایران بودید دوست داشتید چه کاری برای مدرسان انجام دهید؟
مدیریت در کانون زبان ایران همانند اداره ی یک کشور است. کشوری که ساکنانش زبان آموزانی هستند از اقوام و فرهنگ های گوناگون و مسئولانش کارکنان و مدرسان و رهبرش مدیریت محترم جناب آقای مسعودی. هر کسی ادعایی دارد و سلیقه ای، هر کسی دیدگاهی دارد که از موقعیتش نشأت می گیرد.
پر واضح است که جناب آقای مسعودی ازهیچ تلاشی در راه خدمت به مدرسان دریغ نمی کنند که  جا دارد از زحمات ایشان تشکر و قدردانی نمایم.
اگر رئیس کانون زبان بودم، اولین کاری که می کردم ایجاد تغییر در محیط آموزشی بود. به نظر من به عنوان مدرسی که تقریبا تمامی عمر خود را در کلاس های درس چه به عنوان یک شاگرد و چه به عنوان معلم گذرانده است، میزان بازدهی کلاس تا حد بسیار زیادی به محیط آموزشی بستگی دارد. اگر کلاس در محیطی آرام و به دور از سروصدای دنیای خارج برگزار شود، اگر کلاس درس تمامی امکانات آموزشی را در خود جای دهد، اگر کلاس ها از نور و تهویه مناسب برخوردار بوده و به نظافت و تمیزی کف و دیوارها رسیدگی شود، اگر شعبات به لابراتوار زبان مجهز باشند واگر ... مسلما هم مدرس  و هم زبان آموز با اشتیاق بیشتری سر کلاس درس حاضر می شوند.
تشویق به جا نیمی از مدیریت است و اگر من چنین مسئولیت سنگینی را بر عهده داشتم، تشویق مدرسان را پیشه خود قرار می دادم. تشویق به هر گونه ای می تواند باشد، اگر مدرسی جنبه های مثبت تدریس و رفتار خود را بشناسد می تواند بر جنبه های منفی نیز غلبه کند و می تواند الگویی برای سایر همکاران باشد.
زبان آموزی هست که همیشه به طور خاص در ذهن شما باشد؟
سرکار خانم الهام محمدی.؛ شاگردی که در پاییز سال 1383 در سطح2  Basic  در کلاس من بود. الهام پس از اتمام دوره های بخش نوجوانان کانون زبان وارد بخش بزرگسالان شده بود و این اولین ترم او در بخش بزرگسالان بود. معلومات خوبی داشت و می دانستم این سطح برای او بسیار آسان است و خود او نیز همیشه از سادگی مطالب و تکراری بودن آن ها شکایت می کرد. سعی می کردم به هر طریقی او را به کلاس علاقه مند کنم ولی تکراری بودن مطالب باعث شده بود که الهام هیچ اشتیاقی برای فعالیت در کلاس از خود نشان ندهد. بعد از گذشت چند جلسه متوجه شدم که از میزان شکایت های الهام کاسته شده و او به طور عادی سرکلاس حاضر می شود. این موضوع باعث شد تا الهام را بیشتر زیر نظر بگیرم تا علت این موضوع کشف کنم. با شناختی که از او داشتم، می دانستم که دلیل این امر قطعا جذابیت مطالب درسی نمی تواند باشد. اشتباه نمی کردم؛ یک روز در حین تدریس متوجه شدم که او سر کلاس به موسیقی گوش می داد. من مشغول تدریس درس جدید بودم. نگاهی گذرا به الهام  انداختم ولی هیچ عکس العملی نشان ندادم. از ساعت کلاس زمان زیادی نگذشته بود. الهام با تردید مرا نگاه می کرد ولی من برخوردی بسیار عادی از خود نشان دادم. تنها کاری که کردم این بود که باقیمانده ی وقت کلاس الهام را کاملا نادیده گرفتم و هیچ درسی از او نپرسیدم، در هیچ تمرین و تکراری او را شرکت ندادم. این کار برایم بسیار دردناک بود. احساس او را کاملا درک می کردم. راستش به الهام حق می دادم ولی قوانین کلاس ایجاب می کرد که او نیز از آن تبعیت کند. کاملا حس می کردم که با گذشت هر دقیقه از وقت کلاس، الهام بیشتر و بیشتر مضطرب و ناراحت می شود. خود من نیز احساس بسیار بدی داشتم ولی هر طوری بود تحمل کردم. کلاس که تمام شد در راه اتاق مدرسان الهام با گریه به سراغم آمد و از من به خاطر کاری که کرده بود معذرت خواهی کرد. به او گفتم چون احساس کردم او همه ی مطالب را بلد است و نیازی به تمرین و تکرار ندارد، از او سوالی نپرسیدم. بعد از آن روز الهام کاملا عوض شد و سر کلاس یکی از فعال ترین شاگردان محسوب می شد. آن ترم تنها ترمی بود که الهام در کلاس من حضور داشت. یک سال بعد دریکی از جلسات ترم پاییز سال 84 یکی از بچه های کلاس بسته ای را به همراه نامه ای به من داد و گفت که از طرف یکی از شاگردان قدیمی ام است. با تعجب بسته را باز کردم و نامه را خواندم. خود را به عنوان دختری معرفی کرده بود که در کلاس موسیقی گوش می داد. با خواندن همین یک جمله به یاد الهام افتادم. در نامه نوشته بود که چقدر از اتفاقی که در کلاس افتاد، پشیمان بود و امیدوار بود من او را بخشیده باشم. دلم می خواست در آن لحظه الهام روبرویم بود و به او می گفتم که من هیچ وقت از او ناراحت نشده و او را همان لحظه بخشیده بودم. هنوز هم عروسکی که الهام در آن بسته برایم فرستاده بود را نگه داشته ام...
ضمن تبریک دوباره این روز خدمت شما و با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، به عنوان کلام آخر اگر صحبتی باقی مانده است بفرمایید.
تشکر می کنم از فرصتی که در اختیارم قرار دادید. کلام آخر را وقف قدردانی از عزیزانی می کنم که در تمام طول این راه دراز در کنارم و در خاطرم بودند. کسانی که تک تک موفقیت های زندگیم را مدیون حضورشان هستم. خانواده، دوستان و همکاران بی نظیرم؛ استادان مهربانم، مدرسانم در کانون زبان سرکار خانم میترا برین و سرکار خانم مریم ملکی که در سایه مهربانی هایشان عشق تدریس در من به وجود آمد، جناب آقای برزآبادی که هیچ تلاشی را جهت انتقال دانش بی پایانشان در طول دوره تربیت مدرس، از من و سایر همکاران دریغ نکردند و سختی سفر را در راه آموزش به جان خریدند. از مدیریت محترم کانون زبان ایران جناب آقای مسعودی، مدیران محترم شعبات جناب آقای حسن داج، سرکار خانم همتی و جناب آقای سلیمانی کمال تشکر را دارم که در طول دوران همکاری ام با کانون زبان ازهیچ تلاشی برای جلب رضایت مدرسان و تحقق خواسته هایشان دریغ نکردند.
از تمامی معلمان و استادان گرامیم در کلیه مقاطع تحصیلی قدردانی می نمایم و آخرین کلام را به همه ی این عزیزان و نیز همکارن گرامی ام تقدیم می کنم. درس زندگي را در محضر معلم مي آموزيم و توشه راه هستي ما نصايح اوست. پس جاي آن دارد كه بگوييم: جور استاد به ز مهر پدر. معلم عزيز روزت مبارك باشد و زندگي به كامت. چرا كه معنا و مفهوم چگونه بودن را از تو آموخته ايم و رنج تو باعث بينايي ما گشته است...
تعداد امتیازات: (22) Article Rating
تعداد مشاهده خبر: (3844)
گروه خبر: مصاحبه ها
کد خبر: 409
  • مدرس مرکزتهرانپارس:معلم يعنی جلوه عنايت خدای تبارك برای زيستن انسان ها به گونه ای مبارك
  • مدرس مرکزتهرانپارس:معلم يعنی جلوه عنايت خدای تبارك برای زيستن انسان ها به گونه ای مبارك
  • مدرس مرکزتهرانپارس:معلم يعنی جلوه عنايت خدای تبارك برای زيستن انسان ها به گونه ای مبارك

RSS comment feed نظرات ارسال شده

1
# Nicola Der Hovanessian ( 01:16 ب.ظ)
It's very interesting and instructive interview.
I know Melina Nazaryan as a perfect and punctual character with grate feeling of responsibility.
I wish her all the best in her future life and teaching career.
2
# فروزان ( 04:33 ب.ظ)
با سلام:
از طریق این سایت و به دلیل نداشتن ایمیل استاد عزیزم سرکار خانم نظریان میخواستم روز معلم را به این معلم دلسوز و گرامی تبریک بگم.خانم نظریان خیلی خیلی دوستتان دارم و امیدوارم همیشه تنتان سالم و دلتان شاد باشد.
3
# سلیمانی ( 06:33 ب.ظ)
با تشکر از سرکار خانم نظریان، لازم میدانم از تلاش وافر ایشان و جلب رضایت ارزشمند اکثریت مخاطبان، قدردانی نموده و مجدد ایام بزرگداشت مقام معلم را خدمت همکاران خوبم تبریک عرض مینمایم . تهرانپارس .
4
# مریم ملکی :کانون زبان تبریز ( 10:19 ب.ظ)
ملینای عزیز و مهر بان:
شاگرد باوفای دیروز همکار صمیمی ولایق امروز و بهترین دوست همیشگی

شاهد موفقیت وسربلندی تو بودن واقعا باعث غرور و افتخار ماست.تو با پاکی وصداقت قلبت با وفاداریت با لطف و صمیمیت بی الایشت چنان در قلب من وهمکاران جا گرفته ای که هیچوقت فراموشت نخواهیم کرد.خواندن مصاحبه ات واقعا لذت بخش بود.همواره سرافراز و سر بلند باشی.
5
# آواجقی ( 07:43 ب.ظ)
با سلام سرکار خانم نظریان همکار ودوست عزیز و گر امی

خیلی خوشحال شدم از اینکه شمارا انتخاب کردن وباعث افتخار همه همکاران تبریزی

ماست . به گفته خانم ملکی مدرس خوبمان شاهد موفقیت وسربلندی شمادر تمام مراحل زندگیتان باشید. به امی دیدار.


دوست همیشگی شما اواجقی از کانون زبان تبریز
6
# کاظم پورالوار- مرکز بزرگسالان تبریز ( 11:43 ق.ظ)
همکار گرامی سرکار خانم نظریان
از مصاحبه بسیار زیبایتان لذت بردم. با ارج نهادن به مقام شامخ معلم موفقیتهای کسب شده را خدمت شما تبریک گفته و آرزوی توفیقات بیشتر را برایتان دارم. امیدوارم مجددا شما را در بین همکاران مرکز تبریز ببینیم. شاد و سربلند باشید.
7
# هانیه حاتملوی ( 06:41 ب.ظ)
شاهد موفقیت وسربلندی تو واقعا باعث خوشحالی ماست.تو با آن همه مهربانی وخوبیهایت چنان در قلب ما جا گرفته ای که هیچوقت فراموشت نخواهیم کرد.خواندن مصاحبه ات باعث تجدید 7 سال خاطرات شیرینی است که در کنار هم داشتیم.
8
# سارا ( 09:07 ب.ظ)
سلام دوست جون... خوشحال شدم دیدمت... امیدوارم همیشه شاد باشی :)
9
# سعید آقازاده ( 04:43 ب.ظ)
درود بر خانم نظریان و همه مدرسان کانون
10
# ara ( 10:40 ب.ظ)
خواهر عزیزم با کسب این موفقیت یکبار دیگر باعث افتخار و سربلندی من و خانواده ات شدی با آرزوی موفقیتهای بیشتر
11
# Silva Asheghian ( 11:09 ق.ظ)
Dear Melina
I am very proud of having such a friend like you in my life
Of course you are not only the best teacher ,but also the best daughter, sister,student and friend as much as i know
luck is yours wishes are mine let's ur future be always shine.Best of Luck
12
# Ani & Dion ( 02:26 ب.ظ)
مليناي عزيزيم
بر خود مي بالم كه انساني همچون تو الگوي زندگي من است موفقيت تو آرزوي ماست اميدوارم هميشه موفق و سربلند باشي و به تمامي آرزوهايت برسي
من و ديون كوچولو خيلي دوستت داريم هميشه شاد باشي
13
# مریم شکری ( 12:49 ب.ظ)
خانم نظریان عزیز... سطح EL3 که بودم، مدرس من بودن... دوستون دارم... موفق و پیروز باشید

ارسال نظر جدید

نام

ایمیل

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: