هفته ی اول مهر، برای همه ما در هر رده سنی که باشیم یادآور خاطرات فراوانی است.خاطراتی شیرین و گاه تلخ. خاطراتی که درگذر این همه سال شاید کمرنگ یا بی رنگ شده باشند، اما یادآوری شان هنوز هم برایمان دلنشین است. "مدرسه ها وا شده، همهمه برپاشده" هنوز در گوش های مان نجوا می کند و " همشاگردی سلام" دورانی را به یادمان می آورد که در آن صفا، صمیمیت و یک رنگی حرف اول رامی زد.
همزمان با فرارسیدن ماه مهر و بازگشایی مدارس با برخی از همکاران کانون زبان گفت و گو کرده ایم و از آن ها خواسته ایم تا خاطراتشان را درباره بعضی واژه های ماندگار و خاطره انگیز مهر با ما سهیم شوند.
یوسف روزگاری، مسئول مرکز آموزشی پارس آباد
زنگ تفریح: پیش به سوی دکه مدرسه
معلم کلاس اول:به یاد ماندنی
تصمیم کبری:درس سخت در املا
انضباط: ایکاش در کارنامه اولین گزینه بود
گچ و تخته پاک کن:آقا برم از دفتر بیارم
بابای مدرسه:طرفدار بچه ها
ریاضی:وای وای وای ......
تغذیه:جانمی جان
دیکته پا تخته:آبروریزی آشکار
روزی که معلم نمی آمد:خاطره انگیزترین روز
نیمکت:قایم باشک
مبصر:ساکت، گفتم ساااااااااااااکت
صف بستن: آخرش باصفاست
سطل قرمز کنار کلاس:جانشین خوب توپ فوتبال
حیاط مدرسه:مقر فرماندهی ناظم
معصومه عباسی، مسئول بخش غیرحضوری
تخته سیاه: بابا آب داد – بابا نان داد
زنگ تفریح: همهمه ی بچه ها در راه روی مدرسه
هم کلاسی:همیشه عاشق نجوای هم کلاسی سلام اول مهر بودم و هنوز هم زنگ اول مهر را باید بشنوم
معلم کلاس اول: یک دنیا مهربانی، صمیمیت،دلسوزی و عشق و محبت خالصانه
انضباط:یاد خط کش می افتم.... برو تو صف! مرتب وایسا!شلوغ نکن
بابای مدرسه: دنگ و دنگ زنگ مدرسه، زنگی که من عاشق صداش بودم
کوکب خانم: زن پاکیزه ای است. یاد عمه ی خدا بیامرزم می افتم که هر وقت می رفتیم خانه شان به من یک عروسک می داد.
ریاضی:دو دو تا چهار تا
جایزه:بهترین جایزه ام را از پدرم گرفتم وقتی درسجاده ام سکه های 5 تومانی می گذاشت
روزی که معلم نمی آمد: روزی که دفتر و مداد و کتاب به هوا پرتاب می شد
دیر رسیدن به کلاس: التماس به مامور در کلاس که اجازه بدهد وارد کلاس شویم
نیمکت:همیشه نیمکت آخر را دوست داشتم و بالاخره کلاس پنجم بودم که با بچه های شیطان کلاس نیمکت آخر نشستم
پیک شادی: زمان ما نبود اما پیک شادی بچه هایم راخودم حل می کردم
فخرالسادات مدرسی، کارمند اداره مرکزی
زنگ تفریح: صدایی دلنشین برای رفع خستگی و استراحت
هم کلاسی:چهره بعضی از آن ها در ذهنم حک شده و هیچ وقت فراموشم نمی شود
بابای مدرسه: مهربان و دلسوز
خط کش: خط کش بلندی که همیشه دست معاون مدرسه بود
ناظم:زنی با قلب مهربان اما همیشه جدی
تغذیه:معمولا به خانه برمی گرداندم
دیر رسیدن به کلاس: دوست نداشتم تجربه اش کنم
جامیزی:جایگاه کیف و دفتر و کتاب و گاهی تقلب نوشتن بعضی دانش آموزان درس نخوان
کلاس بندی: اضطراب جدایی از دوستان خوب
پاک نویس: کار سخت
جدول ضرب: با کمک مادرم از حفظ کردم
میترا ابراهیمی، مسئول مرکز آموزشی حجاب
تخته سیاه: صدای تق تق گچی را كه بعضی از معلم ها تند تند روی تخته می نوشتند خيلی دوست داشتم.
زنگ تفریح: نزديك به زنگ كه می شد برای شنيدن صدای زنگ تفريح لحظه شماری می كردم
هم کلاسی: دوستای مهربان و وفاداری كه بعد از گذشت چندين سال هنوز از حال هم باخبر هستیم
گچ و تخته پاک کن: گچ های رنگی صورتی و زرد
بابای مدرسه: پفك نمكی 5 تومانی كه از بابای مدرسه زنگ تفريح می خريديم
کوکب خانم: تخم مرغ خوشمزه
خط کش: همه دفترهایم را با شروع مدارس با خط كش و خودكار يا مداد قرمز خط كشی می كردم
تغذیه:مادر عزيزم هميشه بعد از اين كه به خونه می اومدم كيفم را چك می كرد كه تغذيه ام راخورده ام يا نه! البته اگر يادم رفته بود يه جوری خوراكی را سر به نيست می كردم كه مادرم متوجه نشود.
دیکته پا تخته: وقتی بلد بودم دوست داشتم معلم منو صدا كند
جایزه:اولين جايزه ام مداد تراش روميزی آبی رنگی بود كه سر صف به من دادند و بعدها فهميدم پدر مهربانم برایم خريده بود.
روزی که معلم نمی آمد: از خوشحالی بال در می آورديم
مشق:چقدر نوشتن 2 صفحه مشق كلاس اول كه كلاً 4 خط هم نمی شد، بابا آب داد، برايم سخت بود
نیمکت:نشستن 3 تا دوست و هم كلاسی در كنار هم
برنامه صبحگاهی: نرمش صبحگاهی، دعای صبحگاهی، سرود ملی
پیک شادی: همه پيك شادی را قبل از شروع سال نو جواب می دادم كه در عيد راحت باشم
خانم بهداشت: چك كردن ناخن ها و موی سر
صف بستن: از جلو نظام...
هرمز علیزاده، مسئول ارشد استان گیلان
زنگ تفریح: به دنبال تقسیم لقمه های جامانده ی همدیگر
کوکب خانم: آرزوی داشتن مادری مثل او
ناظم: چرا اینقدر نا مهربان؟!
تغذیه: نان هایی که پنیرش جا مانده بود
دیکته پاتخته: بلای جان، وقتی که درس نخوانده بودم
روزی که معلم نمی آمد: چه روز خوشی که جای گزینش روزی مباد
دیر رسیدن به کلاس: به همان اندازه روی یک پا ایستادن
تصمیم کبری: ناراحتم از خیس شدن کتابش
کارنامه: اول به سراغ خط قرمز های دور نمره ها
مشق : خستگی از خرید دفتر که چقدر می نویسی
دهقان فداکار: راستی آن شب سرما نخورد؟!
کلاس بندی: همیشه در آخر بودم
امتحان: هیچ وقت شانس نگاه کردن به ورقه بغل دستی را نداشتم
سطل قرمز کنار کلاس: هم پای شاگردان تنبل کلاس
حیاط مدرسه: محل جنگ های تن به تن
سیمین ملک زاده، مدرس مرکز آموزشی مشهد
زنگ تفریح: هم همه، شور
هم کلاسی:هر چه داشتیم با هم قسمت می كرديم
معلم کلاس اول: فرشته
تصمیم کبری: هميشه دوست داشتم بدانم که روی حرفش ماند يا نه
انضباط:منضبط بودم ولی باز هميشه از نمره ی انضباط می ترسيدم
کوکب خانم: نيمرو دوست نداشتم ولی عاشق سفره ی كوكب خانم بودم
تغذیه:عالی، مخصوصا روزهايی كه شيركاكائو داشتيم
روزی که معلم نمی آمد: خيلي خوش می گذشت
کارنامه:اول دلهره و نگرانی و بعد خوشحالی
دهقان فداکار: هيجان وقتی قطار نزديك می شد
نیمکت:همبستگی
جامیزی:پر از كتاب و دفتر و خوراكی
کلاس بندی: هميشه دوست داشتم با دوستم توی يك كلاس باشم
امتحان:ترسناك
سطل قرمز کنار کلاس: تراشيدن مداد، نگاه كردن و خنديدن به هم كلاسی ها
نادر نورپور، خدمات دفتر مرکزی
جریمه: برای من فرقی نداشت چون خواهرهایم به جای من می نوشتند
گچ و تخته پاک کن: بیشتر مواقع با گچ روی تخته تمرین خوشنویسی می کردم
بابای مدرسه: نداشتیم
تغذیه: شیطنت فرصت غذا خوردن بهم نمی داد
جایزه: بیشتر مواقع مادرم می خرید و به معلمم می داد تا به من بدهد
روزی که معلم نمی آمد: اگر زنگ آخر بود انگار دنیا را به ما می دادند
کارنامه: دبستان مشتاقانه پیگیرش بودم، راهنمایی زیاد به دنبالش نمیرفتم و در دبیرستان و هنرستان اصلا بهش فکر هم نمی کردم
مشق: خواهرانم مسئول نوشتن مشق های من بودند
پیک شادی: به خاطر آن از تعطیلات نوروز متنفر بودم
کلاس بندی: همیشه استرس داشتم چون دلم می خواست با پسر خاله ام در یک کلاس باشیم
مبصر: طفلک همیشه از دست بچه ها کتک می خورد
خانم بهداشت: نداشتیم!
صف بستن: از بی نظمی هم کلاسی ها، در صف بستن همیشه حرص می خوردم
سطل قرمز کنار کلاس: قرمز بود؟! یادم نمی آید
حیاط مدرسه: بهترین لحظات دوران مدرسه ام در حیاط مدرسه سپری می شد
سلیمان باصدایی، عکاس روابط عمومی
معلم کلاس اول: خشت اول
تصمیم کبری: بهترین تصمیم
گچ و تخته پاک کن: از طرف بعضی از معلم ها به سر دانش آموزان پرتاب می شد
خط کش: بیشتر برای تنبیه کردن از آن استفاده می شدتا خط کشی
دیکته پا تخته: هیچ موقع نتوانستم پای تخته در یک خط صاف دیکته بنویسم
جایزه:متاسفانه هیچ وقت نگرفتم
دیر رسیدن به کلاس: تنبیه و یک لنگه پا گوشه کلاس ایستادن
ریاضی: ریاضت
مشق:چرا آنقدر زیاد بود
دهقان فداکار: اگر ریل از محل ما می گذشت می دانستم که چه کار کنم
نیمکت:محلی برای پنهان کردن قورباغه و مارمولک
پیک شادی: پیک بدبختی بود و همیشه نگه می داشتم و روز آخر می نوشتم
پاک نویس: همیشه برای من از چک نویس بدتر می شد!
جدول ضرب: دوم راهنمایی بودم که کامل یاد گرفتم
صف بستن: هل دادن و تلاش برای ایستادن در آخر صف
سطل قرمز کنار کلاس: بعضی وقت ها توپ فوتبال می شد
بهارک دبیر،کارمند مرکز آموزشی خرم آباد
تخته سیاه: تا قبل از آمدن معلم به کلاس صفحه مناسبی برای تمرین نقاشی و خوشنویسی بعضی ازبچه ها
زنگ تفریح: من زنگ تفریح را فقط به خاطر خرید پفک دوست داشتم
معلم کلاس اول: دوست مادرم بود، دوستش داشتم و هنوز هم به یادم مانده است
گچ و تخته پاک کن: از گچ های کوچک خوشم نمی آمد و سعی می کردم هر وقت پای تخته می روم از آن ها استفاده نکنم
بابای مدرسه: غیر از یک نفر، همه مهربان بودند
کوکب خانم: هر وقت مشق یا دیکته اش را می نوشتم، دهانم آب می افتاد، مخصوصا اگر شیفت صبح بودیم و نزدیک ظهربود
دیکته پا تخته: همیشه داوطلب بودم
روزی که معلم نمی آمد: آرزویی بود که هیچ وقت به واقعیت نرسید
دهقان فداکار: تا چند سال پیش فکر می کردم واقعیت ندارد و فقط یک داستان بوده که در کتاب ها می خواندیم
کلاس بندی: برایم مهم بود در زمان کلاس بندی با دوست های سال قبل در یک کلاس باشم
جدول ضرب: اولین نفری بودم که در کلاس مان جدول ضرب را یاد گرفتم
صف بستن : همیشه دوست داشتم اول صف بایستم
سطل قرمز کنار کلاس: بیشتر بچه های کلاس زباله ها و پوست مدادهایشان را اطراف آن می ریختند تا داخل آن