جمعه 21 دی 1403  | English
23

همزمان با روز جانباز گفت و گو با:
مردی با کیفی پر از پرونده های بیمه

همزمان با روز جانباز گفت و گو با:</br>مردی با کیفی پر از پرونده های بیمه

جانبازی مدال افتخاری است که خداوند متعال آن رانصیب انسان های پاک و بی آلایش می کند. انسان هایی که از هستی و جان خویش در راه رضایت حق می گذرند و در این راه صبر و مقاومت پیشه می کنند. امروز 23 خردادماه، سالروز ولادت حضرت ابوالفضل (ع)، روز جانباز نامگذاری شده است. به همین مناسبت گفت و گویی با نقی رحیمی، مسئول بیمه کانون زبان ایران که یکی از جانبازان سرافزار هشت سال دفاع مقدس است انجام داده ایم.

ساده و خودمانی سخن می گوید، برای پاسخ دادن به هر سوالی اندکی مکث می کند و سپس جواب می دهد؛ انگار قصد دارد با توسن خیال دوباره به آن روزگاران سفر کند تا بتواند همه چیز را با تمام جزئیاتش برایمان بازگو نماید.

از خودتان بیشتر برایمان بگویید؟

نقی رحیمی هستم؛ در دوم خردادماه سال 1345 در خانواده ای متوسط و مذهبی در استان گیلان، شهر رشت به دنیا آمدم، تا 10 سالگی ام در این شهر سپری شد و در سال 55 به تهران نقل مکان کردیم. به تهران که آمدیم مدرک دیپلم ام را گرفتم و در سال 1369 ازدواج کردم. حاصل این ازدواج دو پسر به نام های مهدی و میلاد است.

چند سال است که در کانون زبان ایران فعالیت دارید؟

در سال 1370 بود که به کانون زبان آمدم و تا به امروز نزدیک به 22 سال است که با کانون همکاری دارم و به این همکاری افتخار می کنم. در حال حاضر نیز  در دفتر مرکزی کانون زبان در زمینه بیمه کارکنان و مدرسان مشغول فعالیت هستم.


چه طور شد که به جبهه رفتید و در آن زمان چند سال داشتید؟

دوازدهم مردادماه سال 64 بود و کشور درگیر جنگی سخت با عراق؛ 19 سال بیشتر نداشتم که همانند دیگر هم سن و سال هایم برای دفاع از میهن عزیزم به صورت داوطلب به جبهه رفتم. پدر و مادرم از رفتنم ناراحت بودند چون به جز من دو برادر دیگرم هم به جبهه رفته بودند، بالاخره هم با دلخوری بسیار و با این که می دانستم آن ها راضی نیستند، راهی جبهه شدم.

چه زمانی مجروح شدید؟

در مرداد ماه سال 1365 در کردستان در منطقه ای به نام سردشت، ترکش خمپاره ای به کمرم اصابت کرد و مجروح شدم. بعد از آن چیزی را به یاد ندارم، تا این که چشمانم را باز کردم و دیدم در بیمارستان ارومیه هستم.

در چه سالی و چگونه شیمیایی شدید؟

سال 65 یا 66 بود که در حوالی منطقه سردشت شیمیایی شدم، از آن زمان تا به امروز از لحاظ تنفس دچار مشکل شده ام ولی به لطف خداوند متعال تمام تلاشم را می کنم تا امور و وظایفم را به انجام برسانم.

خاطراتی از دوران حضورتان در جبهه  برایمان بگویید؟

یک شب به همراه فرمانده گروهان برای گشت به نواحی اطرف کردستان رفته بودیم. همانطور که می دانید کردستان منطقه ای کوهستانی است که پستی و بلندی های زیادی دارد، شب بود و به سختی می توانستیم اطرافمان را ببینیم، فقط حواسمان به نفرات جلویی گروهان بود که آن را گم نکنیم. ناگهان نفرات جلویی از مقابل مان ناپدید شدند! فکر کردیم حتما روی زمین دراز کشیده اند، برای همین ما هم دراز کشیدیم؛ نیم ساعتی گذشت اما دیدیم صدایی نمی آید! کمی سینه خیز جلو و عقب رفتیم اما باز هم خبری نبود!  هیچ کس دور و اطرفمان نبود، دیگر نه می توانستیم به سمت گروهان حرکت کنیم نه می توانستیم به مقرمان برگردیم چون ممکن بود هر دو گروه ما را تیرباران کنند. تا نزدیکی های صبح همان جا ماندیم تا هوا کمی روشن تر شد. با ترس زیاد به طرف مقر حرکت کردیم، بماند که با چه مشقتی توانستیم فرمانده را متقاعد کنیم که از گروهان جا مانده ایم و کلی هم توبیخ شدیم، اما در نهایت فهمیدیم آن زمانی که ما فکر کردیم افراد جلوتر گروهان روی زمین دراز کشیده اند، گروهان داخل یکی از سرازیری های کوههای کردستان در حال حرکت بوده و چون ما روی سربالایی بودیم تصور کردیم که آن ها روی زمین دراز کشیده اند!


به عنوان یک مسئول بیمه، یک روز کاری تان در کانون زبان چگونه سپری می شود؟

روز کاری من معمولا با کیفی در دستانم، پر از پرونده های بیمه ای همکاران شروع می شود. از ساعت شش صبح از خانه بیرون می آیم و به ادارات بیمه های مختلف برای انجام کارهایم می روم، معمولا تا ظهر در شعبه های مختلف هستم و بعدازظهر به دفتر مرکزی می روم تا پاسخگوی مراجعات و سوالات همکارانم باشم و دوباره کیفم پر از پرونده های بیمه ای می شود. در نهایت تمام تلاشم این است که حقی از همکارانم ضایع نشود تا هم خدا و هم بنده خدا از فعالیت هایم رضایت داشته باشند.

ممنونم از این که به سوالاتمان پاسخ دادید و برایتان همچون گذشته سربلندی و موفقیت را آرزو می کنیم.

من هم از شما به خاطر این که به یادم بودید سپاسگزارم و برای همه جانبازان دفاع مقدس سلامتی و بهروزی را آرزو دارم.

تعداد امتیازات: (4) Article Rating
تعداد مشاهده خبر: (1620)
گروه خبر: سایر اخبار
کد خبر: 807
  • همزمان با روز جانباز گفت و گو با:</br>مردی با کیفی پر از پرونده های بیمه
  • همزمان با روز جانباز گفت و گو با:</br>مردی با کیفی پر از پرونده های بیمه

RSS comment feed نظرات ارسال شده

1
# محمد علی طاهرنیا ( 12:32 ب.ظ)
با سلام و احترام. امیدوارم همیشه سلامت باشید. در زمان جنگ جانتان را گذاشتید تا ما سلامت باشیم و امروز هم باز به فکر جان همکارانتان هستید. و از بابت تمامی زحماتی که میکشید ممنونیم.کلیه همکاران شما در استان گیلان
2
# کیوان بخشی پور ( 03:38 ب.ظ)
((مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد))
(( عالم از ناله عشاق مبادا خالی که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی دارد))
((خسروا حافظ درگاه نشین فاتحه خواند و از زبان تو تمنای دعایی دارد))
درود بر شما همکار گرامی
امیدوارم همچون همیشه با تأسی از حضرت ابوالفضل (ع) نماد استقامت، رشادت و از خود گذشتگی باشید.
3
# قاسم سلیمانی ( 07:08 ق.ظ)
* به هرکس نیکی کنی، او را ساخته ای و به هرکس بدی کنی، به او باخته ای، پس بیاییم بسازیم و نبازیم * ضمن تبریک ایام بزرگداشت میلاد حضرت امام حسین (ع) و حضرت ابوالفضل (ع)، برای آقای رحیمی و تمام همکاران جانباز سرافراز کانون سلامتی و صحت آرزو مینمایم . * امام صادق (ع) فرمودند : نزد خداوند برای عباس بن علی مقامی است که روز قیامت تمامی شهدا به آن غبطه میخورند *
4
# مدرس تهران ( 10:59 ب.ظ)
با سلام و آرزوی سلامت برای آقای رحیمی . من چند سالی است که ایشان را میشناسم . بسیار پر تلاش و بی ریا و بی شیله پیله . سپاسگزار خدمات ایشان هستم .
5
# مریم پیشانی دار ( 01:28 ب.ظ)
با سلام و آرزوی سلامت برای آقای رحیمی. فرصتی شد تا از زحمات بی دریغ ایشان نسبت به همکاران کمال تشکر را داشته باشم.
به امید شفای عاجل ایشان.
6
# ز.عباسی ( 10:31 ق.ظ)
سلام جناب اقای رحیمی. خدا قوت قهرمان.
7
# محمد الله وردی ( 10:18 ق.ظ)
با آرزوی سلامت و بهروزی آقای رحیمی و همه ی همکاران دلسوز کانون
8
# همکار ( 02:21 ب.ظ)
آقای رحیمی را میتوان نمونه ای از کسانی معرفی کرد که نه تنها در کانون کار میکردند بلکه همیشه دنبال پیشرفت و ارتقاء خود نیز بوده اند. انشاء ا... که سلامت باشند

ارسال نظر جدید

نام

ایمیل

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: